و اما عاقبت متکبرین

مهمترین قسمت هر واقعه ای پایان آن است ومهمتر از آن اینکه در این پایان سرنوشت حاضرین و واقعین این واقعه چه می شود.

واقعه اول

شیطان پس از سالها عبادت از روی تکبر در برابر معبود خود می ایستد وحاضر می شود از روی لجاجت حاصل از تکبر به تمامی اعتقادادش که بر اثر باور ویقین به آنان عبادت پروردگار را می کرد پشت کند ونبردی را آغاز کند که به پایان سوزنده و عذاب آورش برای خود ، یقین و باوری متقن دارد.

وقایع بعد

نمرود ، فرعون،قارون ، جالوت، ابوجهل ابولهب عمر بن عبدوددرقیاس حفظ تکبر در برابر خدا و یا مرگی ذلیلانه تکبر پوشالین را اختیار کردند.

یاران رسول الله هم از هماندم که از رفتن به اردوگاه اسامه سر باز زدند دچار تکبری شدند که سوابقشان در یاری دین خدا را به فنا داد.

آری آنانی که بر علی (ع) نیز تکبر کردند عقوبتی سخت دارند.

وداستان طلحه و زبیر ها باقی است.

امروز آنان باید بدانند و بهراسند که گرداب تکبرشان آنان را به سرنوش قطب زاده ، شریعتمداری، بنی صدر، رجوی و هزاران متکبری که در تقبیح ذهن انقلابی ایرانیان مدفون شده اند،دچار نکند.

امروز رحمت ولایت ما را به مراعات می خواند حتی اگر ده قدم تا براندازی خیمه گاهتان باقی باشد.

 

نمی گویم آندم که رحمت به سر آید چگونه است.

اصولگرایان کرمانی چند قدم تا شکست بزرگ

هفته پیش بعد از مدت ها این فرصت نصیبم شد تا تا با فراغت و دقت در شهر کرمان گردشی داشته باشم.در این بازدید به تغییرات قابل توجه سیمای شهری برخوردم که نا خواسته تحسینم را برانگیخت زیرا به عنوان کارشناسی که دو سال در مشکلات محلات کرمان غوطه ور بوده است و نگاهی ریز بین (شهرداری چی وار) به زوایای تعمیر و نگهداری و ابادانی شهری دارد به این احساس رسیدم که تدبیر و پیگیری ممتدی سایه بر این فعالیت ها انداخته است.

آری اکنون که مهندس سیف الهی با تکیه بر بستر سازی  وزیر ساخت های ساختاری مهندس جلال ماب و جذب بودجه های عمرانی با حفظ تعادل سیاسی پایه های تثبیت  توانایی های خود وجناح سیاسی اش را به رخ  افکار عمومی می کشد.صدای طبل شکست مجدد اصولگرایان به گوش ها می رسد.

اصولگرایان سنتی کرمان که به سبب روابط تیره رئیس جمهور و مهندس باهنر مورد هجمه سنگین استاندار دهمرده قرار گرفته و در حالت انفعال به سر می برند.و بزرگانشان یا کوچ کرده اند یا در فکر کوچند.(اکثرا به قم؛زنجان و تهران)

طیف هیئت بیت الله هم به سبب عدم وجود ساختار های موثر تشکیلاتی و پشتیبانی سیاسی موثر و استراتژی متزلزل و بی هدف توانایی ایفای نقش موثر ندارد.

اصو لگرایان نوین نیز با دنبال کردن تقویت تشکیلات موثرو تثبیت نقش ملی خود سیاست محافظه کاری را  در مسایل استان مد نظر دارند.

در این اوضاع  با توجه به عدم کامیابی حاج آقا حسینی در ایجاد یک ائتلاف جامع الشرایط به سبب عدم حضورفیزیکی در کرمان و تفرق سران و از طرف دیگر هم گرایی  اصلاح طلبان و آشنایی آنان با بزنگاه های اجتماعی کرمان به سبب مدیریت طویل المدت سیاسی؛اقتصادی؛فرهنگی و اجتماعی شکست سنگین در انتخابات شورای شهر با تاثیری قابل توجه بر دیگر انتخابات را بر اردوگاه اصولگرایان محتمل می نماید.

با این اوصاف تنها راز کامیابی اصولگرایان حضور یک شخص مرضی الطرفین در صدر شورای هماهنگی نیروهای انقلاب کرمان با حضور فیزیکی وتاثیر گذار در کرمان است و دیگر سران مقیم در اقصی نقاط ابران نیز با هم افزایی خود؛ جریانی به دور از تلاطم های مخرب و باقدرتی تشکیلاتی چون شورای دوم ومجلس هفتم را فراهم آورند.

 

در این خصوص مطلب برادرم یوسف( جناح راست کرمان و اغتشاشات اخیر دانشگاه آزاد کرمان  )نیز خالی از لطف نیست 

تبریک به آقای مهندس جلال ماب

البته شاید دلپسند نباشد زیرا کمتر از یک سال قبل انتصاب دوست و سرور بزرگوارم جناب مهندس جلال ماب را به سمت قائم مقام سازمان شهرداری ها تبریک گفتم و مطمئنم که هنوز از توانمندیهای بالقوه و فراوان ایشان در این عرصه استفاده نشده است.ولیکن امیدوارم انتصاب شایسته ایشان به سمت مدیر عاملی شرکت معادن گل گهر بتواند همراه با تدبیر و سختکوشی ایشان در شکوفایی اقتصاد استان پهناور کرمان تاثیری شگرف داشته باشد.

فلذا از صمیم قلب این انتصاب شایسته را به ایشان تبریک عرض می نمایم واز خدا پیروزی و بهورزی را برای ایشان آرزومندم.

پیام قدر

امشب که همه ملائک رشکوارانه به ارج الهی فرزندان انسان مامور به نزول رحمت عالمگیر رحمـة للعالمین هستند و دراین شب که علی (ع) به ملکوت اعلی پیوسته هر آنچه می اندیشم وغوطه ور در افکار و خواسته هایم از یزدان منان می شوم .در مانده و خجلزده از دستانی تهی از نیکی و متاع عبادت امیدی به جز غفران الهی به واسطه دعای خیر دوستان و پدر و مادرم ندارم.

واین است که زینب، زینب است.

زینب بنت علی است وعلی مظهرعجایب است .

زینب دخت فاطمه است و فاطمه فاطمه است.

زینب خواهر سروران جوانان اهل بهشت ،حسن وحسین است.

 او یک زن است ، ولی نه از آن جنس زنانی که به جبن و ترس می شناسیم ، او زنی است که از ابهت های مرد شکن بارگاه طاغوت ها نمی هراسد.

آری او یک زن است ولی نه از جنس زنان مصری که با دیدن یک یوسف دست بجای ترنج بریدند؛ او زنی است که در عاشورا دل از هجده یوسف برید.

زینب یعنی زینت پدر؛زینت علی که خود زینت عالمی است واقعاًزینب می خواهد.آری زینت علی است که در عاشورا چیزی جز زیبایی نمی تواند ببیند.

واین است که زینب، زینب است.

 

سپر دفاعی در برابر ناتوی فرهنگی

در خصوص انحطاط و افول امپراطوری های عظیم داستانها و افسانه های زیادی نوشته وگفته شده است ولیکن با نگاهی زیرگانه و مبتنی بر اصول تاریخی اگر نیک بنگریم در خواهیم یافت علت العلل این امر رواج فساد به معنای تام آن که شامل فساد اقتصادی ،سیاسی،اجتماعی می باشد بوده است.

یونان باستان که غرب امروز ریشه های تمدن خود را در تفکرات فیلسوفانه غیر توحیدی آن جستجو می کند از اولین اقوام مثبوت در تاریخ هستند که با رویکرد توجیه وسیله برای تجلی هدف،از رواج فساد در میان رومیان متجاوزبه جهت بلع قدرت وغیرت ناسیونالیستی رومیان و شکست آنان استفاده کردند  وهمین در نوردیده شدن اقصی نقاط روم با فساد اخلاقی  که با خود مولودان شوم فساد سیاسی و اقتصادی را به بار می آورد مسبب اصلی زوال امپراتوری روم غربی گردید.

در آن هنگام که ابراز نظرات روش های حاکمیتی ماکیاولی بر عطش شاهان و شاهزادگان تشنۀ قدرت و خسته از اراجیف مستکبرانۀ کلیسای مقدس برای در نوردیدن مرزهای اخلاق و بی پدر و مادر کردن سیاست می افزود موفقیت دوبارۀ تجربۀ یونانیان در برخورد اروپاییان تازه به دوران رسیده با انهدام کامل اندلس، تنها حکومت اسلامی مستقر در اروپا ،ترویج فساد در میان دشمن را به عنوان کارا ترین حربه برای از پای در اوردن حریفان ابر قدرت و شکست ناپذیر اثبات نمود.

رواج فساد ومیگساری و زن بارگی در دربار صفوی که نتیجه ای جز ضعف تربیت نسل های بعد نداشت ؛ نمی توانست ثمره ای جز سلطان حسین ها را به بار بیاورد که هیمنۀ امپراتوری ایران را که پشت استعمار گران اروپایی ومتجاوزان ترک و ازبک را شکسته بود در برابرتلنگر افاغنه تاب نیا ورده وفرو بپاشد.

نمونه ای دیگر از این امر را می توان در وراث آقا محمد خان قاجار یافت که برخلاف او که تا نزدیکی سواحل دریای سیاه پیشروی کرده بودند نیمی از مساحت ایران را فدای لهو و لعب کردند.

 متن فوق مقدمه ای شاید طولانی برای بیان اهمیت و لزوم توجه به تهاجم فرهنگی ویا ناتوی فرهنگی باشد لیکن برای وضوح مطلب در اذهانی که تئوری توهم توطئه را مطرح می کنند لازم به نظر می رسد.

وتنها سپر مقاوم در این جنگ فرهنگی که مورد مؤکد اسلام نیز می باشد امر به معروف ونهی از منکر می باشد

امر به معروف ونهی از منکر می تواند قالبی فراگیر از تمامی فعل و انفعالات اجتماعی باشد که یک مسلمان را در چارچوب های یک زندگی سعادتمند وهدفمند با رفتاری اخلاقی و مورد احترام حفظ کند.

البته به نظر میرسد در جامعۀ امروزی ما قالب نهی از منکر آنهم در نوع انتظامی آن در بر گیرنده و پوشانندۀ امر به معروف و درگاهی مواقع باعث ناهنجار جلوه دادن ان در اذهان عمومی گردیده است در صورتی که میتوان با نگاهی فرهنگی و هنرمندانه جلوه ای زیبا به امر به معروف ونهی از منکر بخشید.آری اگر با ابزار فرهنگی و از طریق انواع رسانه ها به امر به معروف با عنوان ابزاری مؤثر برای پیشکیری از بروز منکرات و ناهنجاری های  اجتماعی بنگریم مطمئنا هزینه های کمتری را نسبت به نهی از منکر در زمان همه گیرشدن منکرات  می پردازیم.واین است که به نظر حقیر در کنار هزینه های قابل توجه برای سرکرم کردن مردم از قبیل فوتبال و یا سریالهای تلویزیونی و همچنین هشدار های ایمنی وصرفه جویی، نهاد های موازی فرهنگی و دینی ما می توانند با دعوتی فراگیر به ارزشهای انسانی دینی علاوه بر ایام محرم وصفر ودر قالبها وبسته بندیهای هنری و هنر مندانه از جمله فیلم تاتر نقاشی و به نظر من علی الخصوص شعر فاخر و تاثیر کذار (همچون سعدی و مولوی و...)علاوه بر مقاومت در برابر ناتوی فرهنگی  شاهد سیطرۀ فرهنگی  و نفوذ روز افزون  ارزشهای اسلامی در غرب تهی و تشنۀ اخلاق باشند.

 

درد دلی با دلم ؟؟!


کجایی ای دل خاموش من .کم کم داری فراموشم میکنی .

کجایی ای شیشۀ یاقوتی که تلالوی هر تپش تو مرا یاد مقلب القلوب می انداخت.

کجاست آن لجاجت های شریفت وقتی سنگ جلوی پای عقل می انداخت.

کجاست آن لرزه های مهیبت که وجدانم رااز جای می پراند.

کجایی که بتوانم دلتنگی کنم . آری می خواهم دلتنگی کنم برای همۀ آنچه داشتم و اکنون ندارم.

یادت هست باهم سیاست مداران مات شده در برابرمان را می نگریستیم و می خندیدیم.

بیا و بی وفایی نکن من که تورا به نا اهل نسپرده ام.

دل من دلیلت چیست که اینگونه سفت وسخت درون ظلمت جای خشک کرده ای.

باور کن که بی تو احساس ذلت می کنم در این ضلالت تن.

بیا باهم آشتی کنیم . اربعین نزدیک است.بیا باهم هئیت برویم وبه یاد مصائب زینب (س)  گریه کنیم.

یادت هست هر وقت حالمان گرفته بود می گفتیم امان از دل زینب .یادت هست که با من می گفتی از زینب(س)؛

که زینب بنت علی است وعلی مظهرعجایب است .

زینب دخت فاطمه است و فاطمه فاطمه است.

زینب خواهر سروران جوانان اهل بهشت ،حسن وحسین است.

 او یک زن است ، ولی نه از آن جنس زنانی که به جبن و ترس می شناسیم ، او زنی است که از ابهت های مرد شکن بارگاه طاغوت ها نمی هراسد.

آری او یک زن است ولی نه از جنس زنان مصری که با دیدن یک یوسف دست بجای ترنج بریدند؛ او زنی است که در عاشورا دل از هجده یوسف برید.

زینب یعنی زینت پدر؛زینت علی که خود زینت عالمی است واقعاًزینب می خواهد.آری زینت علی است که در عاشورا چیزی جز زیبایی نمی تواند ببیند.

واین است که زینب، زینب است.

 

دلم،من منتظرم تا صدای تپش هایت عاشقانه شود .

من همیشه آماده ام ،مانده کمی همت تو

قلم...

واقعا نوشتن احساس خوبی به انسان میدهد علی الخصوص که با قلم بر صفحه سفید کاغذ بنویسی.آن لحظه ای که تصمیم میگیری بنویسی واقعا قلم با تمام اندام قلمی اش وسوسه ات می کند که خاطر سفید و پاک کاغذ را مشوش کنی .

هر چند که قدرت نوشتار قلم بالقوه و بالفعل تحت تاثیر اندیشه ایست که آن را بر صفحه کاغذ می رقصاند ولیکن قدرت جاذبه و تحولی که در ذات آن مستقر است به مناسبت توجه و قداستی است که خداوند متعال برای آن قائل شده است واین است که نظاره بر قلم باعث می شودهمانند نظاره بر کوه و صحرا و دریا و خورشید و ماه  که آیاتی از قدرت الهی هستند.آدمی  در لذتی مبهم فرو رود.

 خداوند به ظرفهای مادی چون مکه، وادی مقدس طوی و سینا و مسجد الاقصی و مدینه و کوفه و کربلا حرمتی به عظمت اعمال ابراهیم (ع) و هاجر(س) و موسی(ع) و مریم (س) و رسول اکرم(ص) و علی (ع) و حسن(ع) و ابا عبدالله الحسین عطا کرده است. قلم نیز به برکت نگارش فرامین الهی بر لوح خلقت می بایست چنین عظمت و حرمتی داشته باشند.

 و حال این ابزار مقدس در دست من و توست  که کاغذها را عاشق کنیم یا عاقل، بنویسیم از شاهزاده ها و گداها و شاهزاده هایی که گدا می شوند و گداهایی که شاه می شوند.

 می توانیم غزل یا قصیده و رباعی بنویسیم و یا قصه دلداده هایی که دلنوشته ایشان اساس رسم مشق عشق گشته است. و امیدوارم هیچگاه هوس نکنیم به حریمهایی تجاوز کنیم که قلممان از بیان آن شرمگین   باشد که به نظر من شکستن حرمت قلم همانند شکستن حرمت کعبه و بی احترامی به همه نگاشته های با ارزش و مقدسی است که قلم از ازل تا ابد،نگاشته وخواهد نگاشت.    

فقط برای فلسطین

هفتۀ پیش هنگامی که در اخبار اسماعیل هنیه را در هنگام اقامه نماز بر سر شهدا و قربانیان جنایات صیهونیست ها دیدم بی اختیار ستون فقراتم لرزید. او را مردی دیدم با ابهت که بار مسئولیتش و دستان بسته اش بغضی خفه کننده را در حلقومش محکم کرده بود و صورت برافروخته اش دنیایی فریاد داشت.واز طرفی دعوت دوست عزیزم حاج الیاس از دوستانش برای نگارش در این باره؛ مشوقی شد تا سر زده از روی تکلیف اینگونه بنگارم:

بسم الله الرحمن الرحیم

 قلم ای دوست سرگردان من تو در تنهایی ها مرهم دل های تنگ و در ناراحتی ها اشک و در خوشی ها لبخند را در روح کاغذ می گنجانی . با تو می نگارم آنچه را با ید بنگارم.شاید آنان که با ید بخوانند؛ بخوانند.

عجیب روزگاری است همه چیز تکراری شده است حلقهای دوار که هیچکس را توانایی خارج شدن از آن نیست.

سیاست؛ثروت؛قدرت؛ ریاست وباز سیاست و....

دیانت غریب و حیلت قریب گشته است.این تذهبون؟

از خدا دل کنده ایم وبه شرق وغرب؛چپ وراست،آبی و قرمز دل بسته ایم.

ائمه را به گنبد طلای شان قسم می دهیم و آرمانها یشان در توهمات خود قسمت می کنیم.

از قرآن هم فقط به قرائت ها قرابت داده ایم.

شش هفت میلیون صیهونیست دو میلیارد مسیحی ویک میلیارد مسلمان را با وقاحتی تمام طلبکارانه به سخره گرفته اند. آنها از خدا هم طلبکارند.

قضیه برمی گردد به هزاران سال پیش آنگاه که از نسل پسران یعقوب یا همان برادران حسود ولجوج یوسف قومی به نام بنی اسرائیل اظهار وجود نمود.

آنها درارث تنعم جاه وعزت یوسف طلبکار خدایی بودند که به زعم آنان از یعقوب در کشتی شکست خورده بود و می با ید برای غرامت این شکست همیشه فرزندان یعقوب را در جلال وجبروت نگه دارد و تمامی مخولوقات را فرمان به بندگی آنان بدهد.

غرور آنان توسط فرعونیان سرکوب شد وبه فلاکتی شوم گرفتار آمدند

خداوند موسی را برای آنان فرستاد تا از ظلم فرعونیان رهاییشان بخشد.

چشمهای زر پرستشان چشم بر زیبندگی بندگی خدا که موسی علیه السلام برای آنان نمایان کرده فروبست ودر حالی که غرق در نعمات الهی بودند ملعبه پرست سامری گشتند.

آنان کوفیان عهد عتیق بودند که موسی را با خدایش در جنگ تنها گذاشتند . لجاجتها تحریف ها و خرافه و زر پرستی،قتل عام پیامبران الهی آنان را دچار نفرین الهی گردانید.

خداوند آخرین ذخیرۀ نبوتش را بجای عبرانیان لجوج بر عربهای جاهلی فرو فرستاد که این خود عبرانیان را سخت گران آمد.

وامروز ملحدان صیهونیست خود فرعونیانی شده اند که به تصرف  دنیای نیل تا فرات یا با تانک یا با رسانه اعتقاد دارند آنان ده فرمان موسی را در اعماق سیاه جاه طلبی و پلیدی خویش دفن کرده اند و پروتکل صیهونی را سرمشق خود قرار داده اند.

وامروز غزه منتظر موسی ای دیگر است از جنس صدر تا سید حسن نصراللهی تربیت کند که با قدرت الهی سنگ انتفاضه را محکم بر پیشانی جالوتیان صیهون بکوبد.

وتو ا ی قلم من بنویس تا در صفحات تاریخ بماند  و آنان که می خوانند دعا کنند و همت کنند  تا پدران غزه شرمنده فرزندان گرسنه، بستگان بیمار ومادران فرزند از دست داده نباشند .

وحیف و صد افسوس که من با غیرت عجم آن قدر عربی نمی دانم که شیوخ وامیران جاهل عرب بفهمانم اگر به خدای موسی ایمان نیاورید عصای موسی ای نخواهد بود که افسون خانمانسوز صیهون ها که امروز دنیای غرب در در لجنزار بحران اخلاقی و اقتصادی فرو برده ببلعد.

و به امید آن روز که من و قلم و اسلحه ام در مسجد الاقصی نماز بخوانیم.

 

پدران غزه سربلندان امتحان ابراهیمی


عید قربان است امروز برای رضای خدا مسلمانان و حجاج  گوسفند و شتر و گاو قربانی می کنند .ولیکن امروز پدرانی غریب، در جایی قریب به مدفن ابراهیم خلیل الله برای نشان دادن پایداری در مسلمانی خود و ایستادگی در برابر جالوتیان فرزندان برومند خویش را قربانی آرمان بلند فلسطین می کنند.

           آری آنها مسلمانانی هستند که دارند قربانی جهالت عربی می شوند .

آنها قربانی می شوند که حماس حماسه سازی چون حزب الله نباشد تا عرصه را بر مجاهدین نهروانی القاعده تنگ ننمایند والقاعده؛این عروسک دست ساز شاهزاده های وهابی  و بازیگر صحنه های گارگردانی شده استعمار انگلیس و آمریکا بتواند به وهم خود ناجی مسلمانان، از استعمار و خطر شیعیان رافضی باشد.

عمق فاجعه آنچنان است که سالیان سال نگاشتن نیز تکاپوی بیان اندکی از مصائب این قربانیان توطئه های کثیف را نمی دهد .

وبهترین جمله ای که می توانم بگویم این است : اگر در خانه کسی هست یک حرف بس است.